همش ک نميشه مطلب هاي باحال وخنده داربذاريم،........
حالاميخام حالتونوبگيريم!اون کجاک تا3،4صبح بيداربودي بعد1،2بعدازظهربيدارميشدي اين کجاک چندوقت ديگه بايدصبح زودچرت وپرت برنامه صبحگاهي روتوخواب وبيدارگوش کني وبعدتا4بعدازظهرپشت ميزباشي!اون کجاک هرجورعشقته بري بيرون واين کجاک يک ابسيلون مقنعه ات بره عقب اون وقت فاتحه ات خونده است...
امروزيکي ازبچه هادستش رو بالاميبره ومعلم باآرامش ميگه:بله عزيزم سوالت روبپرس!واين دانش آموز درجواب ميگه:خانم ميخاستم ببينم بادکولرمياديانه!وما،افرادشاموخ،نگاهمان به عکسي افتاد ک حال عجيبي داشت گوياآن فردنوراني نيزمانندهمکلاسي مانميخاست سوال بپرسدبلکه ميخاست ببيندبادکولر ميآيديانه!وماچه ديرفهميديم ک او نيز طالب باد است نه علم...
به نقل ازخبرگذاري شاموخ فارس گودژيلا با زول بيا وارد شد:همزمان با شروع ماه رمضان گودژيلا به مدرسه واردشد!يکي ازخبرنگاران اظهارداشت ک بسياري ازکارهاک قبل ازورودايشان بهم ريخته بودباورودايشان بهترنشدهيچ گندترهم شد!وهمچنين همه خبرنگاران گفتند ک به رابطه بسيار صميمانه ايشان بايکي از معلمان پيش پي برده اند!تا60ثانيه بعدخدانگهدار
سلام دوستان گل
خسته نباشید کمر امتحاناتو شکستید
همانطور که اطلاع دارید یکی از پر کارترین و خوش حال ترین کادر مدرسه از اول امتحانات گم شده و ما هم به شدت نگران شدیم از یابنده تقاضا می شود او را در صندوق پست بیندازد البته تعدادی از بچه ها که با وی تلفنی صحبت کرده اند گویا 30 خرداد ماه به مدرسه باز میگردد ولی چنین خبری منبع موصقی ندارد و ما همچنان نگرانیم
جای همتون خالی تو این هفته رفتیم شهربازی
بچه ها که جو گیر شده بودن از هیچ وسیله ای دریغ نمیکردن و همه رو سوار می شدند
البته ما Mixed upشدیم چون ی نفر اونجا بودیم که همه دستگاه هارو روشن میکرد متصدیه همه چیز بود
ناگفته نماند که به ظهر که نزدیک شدیم از گرما در حال تبخیر شدن بودیم که عزم بازگشت کردیم
ی سری مطالب دیگه هم هست که به دلیل چک شدن بلاگ قادر به ذکر آنها نیستیم
اینجاست که میگن:عروس خانم یخ کرده،یخ کرده یخ کرده،قرررررررررررررررررررررش بده
بازم سلام به همه شاموخياش! اين هفته بادادن کادوسپري شدوخوشبختانه معلمين محترم هم پسنديدند.تازه براي يکي ازمعلم ها هم تولد گرفتيم!راستش ماسرکلاس خيج شديم چراک يکي ازمعلم هاگفت من کادوهاتونوازسقف آويزان کرده ام؟بعدشم مگه دکلمه همون سرودي نيست ک با نمايش همراه بادست است؟ والله مانفهميديم سرکلاس ک ميگه من دکلمه ميزنم يعني چي؟..ودرآخر:هزارتاآنتن گذاشته سرکلاس بعدذوق هم ميکنه ميگه من ميدونم شماهاپشت سرمن چي ميگين!اينجا جاداره ک بگم آنتن لازم ني، يک دورازخودتون هنگام درس دادن فيلم بگيرين وسوتي هاتونوببينيدبعدبه ما حق ميدهيد!!
دیگه نیازی به سلام نیست چون جدیدا انقدر تو مدرسه اتفاق میافته ک با وجود مشغله ی زیاد دلم نمیاد مطلب نذارم.اول اینکه برای همه معلم ها صندلی داغ گذاشتیم...ولی من خیلی ناراحتم چون واقعا بعضی بچه ها نمیفهمند چی میگن...ولش کن بیخیال بذار خبر های خنده دارو بگم...اول اینکه امروز دبیر عربی سرش درد میکرد و سوتی های خیلی باحالی میداد دیگه من اولشو میگم شما بقیه شو بفهمید:ممکنه یکی...داشته باشه من بهش... ولی همون لحظه به یکی دیگه... فقه ها هم... ...................................................... .!
راستی یه سوال خودتون قضاوت کنید مشاور اول ها ک فیزیک دانشگاه خواجه نصیر خونده رتبه اش تو کنکور5000بوده بعد چه جور امکان داره ک با رتبه ی 960 مهندسی معدن دانشگاه شاهرود خوند؟؟؟؟؟؟والا ما هم توش موندیم شما فهمیدین چرا ما رو هم مطلع کنید!راستی یادتونه ک مدیر مدرسه همش میگفت( من نمیدونم چرا پدر مادر ها با بچه هاشون راحت نیستند ک بچه ها هم بهشون همه چیز رو بگن و یواشکی دوست پیدا نکنند و... من خودم با بچه هام خیلی راحت بودم و این جور چیزها تو خانواده ما حل شده بود و ما همیشه باحرف زدن مشکل رو حل میکردیم.) ولی حالا از زبان پسر ایشون:(من چون سر و گوشم میجنبید مامانم سریع برام زن گرفت...) من خودم خیج شدم شما رو نمیدونم.....؟؟؟؟؟؟؟
راستی من نمیدونم تو مدرسه آب میخوری زنگ بعد همه ی مدرسه فهمیدند...آدم جرءت نمیکنه واسه دوستاش ساعت هدیه بخره معلمت میاد بهت میگه برا منم بخرید......
امروز شاموخ صورت خودشو با مقنعه پوشونده بود اومد تو کلاس رفت میز آخر زیر میزشونو دید بعد رفت....ما که اصلا نتونستیم بفهمیم اون رهگذر شاموخه...تشخیصش واقعا سخت بود.....!!!!!!!!
راستی به نظر شما از سوییس تا شمال چقدر راهه؟؟؟آخه قراره وقتی رفتیم شمال از اونجا هم یه توکه پا بریم سوییس و بیایم!راهی نیست چون با اتوبوس هم میخایم بریم....
و در آخر من فک کنم مشاورمون 2هفته است که خوابه آخی بیچاه دیر لوده یادش رفته بیاد مدرسه....
واي شاموخ کجايي که ببيني امروز 4نفر مراقب سر جلسه امتحان بودند فقط اينجاجاداره ک بگم:يا ابووولفضل! اون هم کيا!تکون ميخوردي ميگفتن چراتکون خوردي!آن قدر فشارنگاه هاي مراقبان و فشارامتحان زياد بودکه يکي از بچه ها حالش بدشد.حالا اينها که هيچي واي چقدربده ک دلت بخواد ب يکي بگي لطفاساکت سرجلسه ولي چون قدرت دردستشه هيچي نتوني بگي!تازه جالبه که همون آدم برگرده بگه ک حيف ک اسلام دستمو بسته!آره اسلام دستشونو بسته اما ماشالله دهانشان را نه!به قول يکي از معلم:بچه ها لب ها بسته دهن ها باز!
.: Weblog Themes By Pichak :.