واي واي چي بگم؟از کجا شروع کنم؟؟همش داريم امتحان ميديم مثل اينکه معلم ها ترسيدن 13روز آزاديم گفتن بزار تو اين مدت اندازه اون 13روز امتحان بگيريم!حالاکاشکي فقط امتحان باشه...مثلا معلم زبان بچه هاي مريض روميکشونه مدرسه که ميخاد بگه که ما درسشو به حساب بياريم...
سلام!شايد باورتون نشه وقتي ديشب از کلاس اومدم فهميدم که شنبه تعطيله داشتم از خوشحالي پس مي افتادم و گفتم من و اين همه خوشبختي محاله!ولي خيلي دل براي يه بنده خدايي سوخت...آخه ميخاست مارو به بودجه بندي قلمچي برسونه.البته من که چشمم آب نميخوره!ولي بنده خدا ميخاست ما توقلمچي بدي رتبه خوبي بياريم...!اين هارو بيخيال دلم از بعضي معلم گرفته که رتبه 4ميآريم به روخودشونم نميآرن،ولي بعضي هاي ديگه شيريني ميآرن ميزارن براش شعربخونيم و به قول شاعر هرکي ديدتش نميتونه ترکش کنه نه نه نمتونه ترکش کنه...بعضي هاي ديگه هم ميگن اين ها که مسقره است اگه همتون 100ميزديد رتبه يه
بچه هاي كلاس در خارج از مدرسه
.: Weblog Themes By Pichak :.